حکایت 3

تعرفه تبلیغات در سایت

میزکار کاربری

عضویت سریع
نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
ورود کاربران
نام کاربری
رمز عبور

ابربرچسب ها

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
حکایت 3

دزدي به خانه پارسائي درآمد چندان كه جُست، چيزي نيافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گِليمي كه در آن خُفتِه بود برداشت و در راه دزد انداخت تا محروم نشود.

شنيدم كه مردانِ راهِ خداي          دل دشمنــان را نكــردنـد تنـگ
تُرا كِي ميسر شود اين مَقام       كه بادوستانت خلاف است وجنگ؟

نویسنده : دسته : متفرقه , حکایات , , بازدید : 1542 نظرات() تاریخ : یک شنبه 8 فروردين 1395 ساعت : 16:39
حکایت 2

زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کم‌تر از آن خُورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظَنِّ صلاحیت در حق او زیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی!         کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است

چون به مقام(خانه) خویش آمد، سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فِراست داشت؛ گفت: ای پدر! باری، به مجلس سلطان طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.

گلستان سعدی

نویسنده : دسته : متفرقه , حکایات , , بازدید : 1503 نظرات() تاریخ : یک شنبه 8 فروردين 1395 ساعت : 16:37
حکایت 1

حکايت است که پادشاهي از وزيرش پرسيد:

بگو خداوندي که تو مي پرستي، چه مي خورد، چه مي پوشد و چه کار مي کند و اگر تا فردا جواب مرا ندهی، از وزارت عزل مي گردي.

وزير سر در گريبان به خانه رفت.

وي را غلامي بود که وقتي او را در اين حال ديد، داستان را جویا شد و او حکايت بازگو کرد.

غلام خنديد و گفت: اي وزير عزيز! اين سؤال که جوابي آسان دارد.

وزير با تعجب گفت: يعني تو آن را مي داني؟ پس برايم بازگو.

– اول آنکه خدا چه مي خورد؟

– غم بندگانش را؛ که مي فرمايد: من شما را براي بهشت و قرب خود آفريدم؛ چرا دوزخ را بر مي گزينيد؟

– آفرين غلام دانا.

– خدا چه مي پوشد؟

– رازها و گناه هاي بندگانش را.

– مرحبا اي غلام.

وزير که ذوق زده شده بود، سؤال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد؛ ولي باز در سؤال سوم درماند. رخصتي گرفت و شتابان به جانب غلام رفت و سومين را پرسيد.

غلام گفت: براي سومين پاسخ بايد کاري کني.

– چه کاري؟

– رداي وزارت را بر من بپوشاني و رداي مرا بپوشي و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست، به درگاه شاه ببري تا پاسخ را باز گويم.

وزير که چاره اي ديگر نديد، قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند.

پادشاه با تعجب از اين حال پرسيد: اي وزير! اين چه حالي است تو را؟

و غلام آنگاه پاسخ داد که اين همان کار خداست که وزيري را در خلعت غلام و غلامي را در خلعت وزيري حاضر نمايد.

پادشاه از درايت غلام خوشنود شد و بسيار پاداشش داد و او را وزير دست راست خود گردانید.لبخند

نویسنده : دسته : متفرقه , حکایات , , بازدید : 1485 نظرات() تاریخ : یک شنبه 8 فروردين 1395 ساعت : 16:33

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1
  • پیشنهادی
  • پربازدید
  • جدید
  • نظرات
فلانی
فلانی درتاریخ 1397/9/9 گفته :
عالی بود هیچ جا نمیتونستم سوالات با پاسخ رایگان
پیدا کنم خیلی ممنون
سنگ مصنوعی
سنگ مصنوعی درتاریخ 1397/9/3 گفته :
سلام
وبلاگ خوبی دارید بهتون تبریک میگم به سایت ما هم سر بزنید خوشحال میشم ممنونم
حانیه حانیه
حانیه حانیه درتاریخ 1397/8/26 گفته :
عالی بود
بلبل
بلبل درتاریخ 1397/8/6 گفته :
عجیب بود
سایان سهرابی
سایان سهرابی درتاریخ 1396/9/15 گفته :
عالیییییییییییییییییییییی
sadegh
sadegh درتاریخ 1396/2/18 گفته :
سلام ممنون من کل کتابامو نوشتم میرم سر کلاس می خوابم
erfan.sh
erfan.sh درتاریخ 1395/12/25 گفته :

سلام
من نمی تونم فایل ها رو دانلود کنم ....
چرا ؟؟؟؟؟
پاسخ:مشکلی ندارد فایل ها درست است . شاید احتمل این است که سیستم شما ویروسی شده است. ولی  لینک ها مشکلی ندارد . من تست کردم و درست بود . امید وارم مشکلتون حل شود. لبخند

mika.fa.ad
mika.fa.ad درتاریخ 1395/11/16 گفته :
خیلی ممنون،عالی بود
زبیح
زبیح درتاریخ 1395/11/13 گفته :
سلام واقعا عالی بودن

اینارو از چه سایتی میگیرید
یزدان
یزدان درتاریخ 1395/10/17 گفته :
واقعا عالی بود فقط اگه می شد پاورپوینت دروس روهم قراربدین عالی تر می شد

نظر سنجی

درس مورد علاقه شما چیست؟

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دهکده 789 و آدرس dehkade789.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






امکانات وب



Top Blog
دهکده789

789

با يک کليک از ما حمايت کنيد